در دوران اوج امپراتوریهای کهکشانهای خوشهٔ ویگو، استفاده از امواج گرانشی برای ارتباط خیلی مد شده بود. اونها قویترین سیگنالها رو میفرستادند و فکر میکردند چون قدرتشون زیاده پس خیلی خفن هستند ولی در واقع بیشتر از ۹۹٫۹۹۹ درصد اطلاعاتی که با این امواج ارسال میشد شامل ۳ تا دستهٔ اصلی خیلی چرت میشد.
دستهٔ اول پیامهای مبتذل مثل «سلام! چطوری؟ با من دوست میشی؟» بود که بین کهکشانها ارسال میشد. مشکل پایهای اینها فاصلهٔ زمانی خیلی زیاد در ارتباطهاشون بود که باعث میشد در بهترین حالت فرد پاسخش رو وقتی دریافت کنه که مرده بود. در این صورت پاسخ پیام رو به ورثههای اون میفرستادند که اونها هم پس از باز کردن پیام با جملهای مثل «سلام! ممنون!» به همراه چند اموجی در ادامهاش مواجه میشدند. البته این همانطور که اشاره شد این بهترین حالتش بود. در بدترین حالت پیام دریافتی شامل فحشهای خیلی خیلی خیلی رکیک مثل «آنلوظایـ***» میشد که آدم ممکنه با دیدنشون دچار حملههای عصبی، حساسیتهای پوستی یا بیماریهای درمانناپذیری مثل فوزورنقان بشه. در حالت متوسط هم گیرنده هنگام دریافت مرده بود و خوشبختانه ورثهٔ اون پاسخی برای ورثهٔ این یکی نمیفرستادند.
دستهٔ دوم که توسط سازمانهای پخش رسانهٔ کهکشانی منتشر میشد شامل ویدیوهای ۴-بُعدی با کیفیت صدای بسیار بالا از راهبههای مبلغ آیین خشیواسیباوری میشد که در لبهٔ سمت چپ پایین عقب کهکشان مسییر ۹۸، حدود ۲۰۰ خوگالیون نفر طرفدار داشت.
شاید برایتان سؤال پیش بیاد که ۲۰۰ خوگالیون یعنی چقدر. خوگالیون یک مقیاسه که فقط در بین طرفداران همون آیین استفاده میشه و هیچ کسی دقیقاً نمیدونه یک خوگالیون یعنی چقدر. عجیبتر این که ۲۰۰ خوگالیون لزوماً ۲۰۰ برابر یک خوگالیون نیست.
دستهٔ سوم پیامهای گرانشی که از همه بیشتر بودند هم عمدتاً شامل محتواهای مستهجنی از گونههای زندهٔ گوگردی و سیلیکونی مثل گودزیخوزوروسها، گونلاستیپها و آشوخشوخشوخها بود که مطمئن باشید اصلاً دلتون نمیخواد بیشتر از این دربارهٔ این دسته از محتواها بدونید.
اون کمتر از یک هزارم درصد باقیمانده از اطلاعات ارسالی هم اون قدر کمه که طبق مکتب فلسفی کیهان-زیادی-بزرگگرایی اصلاً چیز مهمی نیست.
ولی مشکل امواج گرانشی فقط محتواهای ارسالی نبود. مشکل دیگرش این بود که به دلیل ماهیت فیزیکیشون نه فقط آنتنهای حساس، بلکه تقریباً همهٔ چیزهای موجود در کهکشانها، شامل خود کهکشان، اونها رو دریافت میکردند. یعنی وقتی سیگنالی ارسال میشد کل دنیا شروع به لرزش در بسامدهای مختلف میکرد.
این هم بهنوبهٔ خود باعث میشد هر چیزی از هر چیزی کنده بشه. مثلاً ممکن بود یهو یکی از آجرهای خونه از جاش دربیاد؛ شروع به رقصیدن کنه و یکی از همون محتواهای ارسالی رو آشکارسازی و پخش کنه که طبق احتمالات، احتمالاً محتوایش مناسب خانواده نبود.
بعدش که پیامرسانی به اوج خودش رسید دیگه سنگ روی سنگ بند نمیشد. خونهها فرومیریخت؛ موجودات زنده به اتمهای سازندهشون تجزیه میشدند؛ سیارهها از جای خودشون کنده میشدند و به سمت خلاً کیهانی میشتافتند؛ ستارهها به هم برخورد میکردند و صحنههای جذاب ولی وحشتناک ولی همچنان جذابی از انفجارهای خیلی خفن میآفریدند. در کل خوشهٔ کهکشانی ویگو به یک جای خیلی باحال و تماشایی برای سیاحان خارجی و به یک جای پر از آشوب و محتوای مستهجن برای ساکنینش تبدیل شده بود.
البته بعدتر خود این موضوع ارسال سیگنالهای قوی باعث شد اون قدر دنیا بلرزه که خود دستگاههای پخش این سیگنالها هم یکی یکی منفجر بشن. بهعلاوه، تاج و تخت امپراتورهای باکلاس اون دوران که همیشه توی میخانهها مشغول بادهگساری با نوشیدنیهای خیلی قوی گاهی کشنده و گفتگو و همخوابگی با همون گونههای زندهٔ گوگردی اشارهشده بودند هم در اثر همین سیگنالرسانیها متلاشی میشد و در نهایت اینطوری دوران اوج امپراتوری خوشهٔ کهکشانی ویگو و ارسال پیامهای مزخرف بر بسترهای فیزیکی مزخرف به پایان رسید.
Comments
No comments yet. Be the first to react!